دلواپس انگشت‌هایم هستم

_وقتی که تیر می کشند_

تابستان بوی مارلبروی همسایه را

نخ به نخ صدف و سنگ و مروارید را

پاک نمی شود؛

با شیشه پاکن‌هایی که

از برگ‌های پهن و کهنه‌ی برگ انجیری

_ یک چیزهایی برای همیشه می‌ماند._

رنگ چشم‌های تو

نخ می‌دهد

عطر سمج شنل‌د‌ بلو

وقتی گریه می‌کنی

وقتی می‌خندی.

 

شعر از: مریم تاراسی

شهریور1397